..*~~~~~~~*.. صدایی تلویزیون رو زیاد کرد و گفت: ماشالله جوون برازندهایه برو و رو هم داره ، خدا برا پدر و مادرش حفظش کنه گفتم : بله که برو و رو داره پس فکر کردی من برا چی میشینم پا تلویزیون برا همین برو و رو قشنگشه گفت : خجالت هم خوب چیزیه مادر اومدم جواب بدم که مجری تلویزیون صداشو بلند کرد و گفت : ما تو فیزیولوژی بدنمون جایگاه خندیدن دهان و لب و دندانِ و تو طول عمرمون یاد گرفتیم برا تشخیص خنده واقعی و غیر واقعی به چشم های طرف مقابلمون نگاه کنیم هیچ وقت هم نپرسیدم حالا چرا چشم ها چرا گوش ها نه چراا دست هاا نه بعد مجری تلویزیون با حالت جدی گفت : بنظرتون اگه دست ها جایگاه خنده بودند الان دست هاتون میخندیدند یا نه به دست هاتون نگاه کنید که بعد اینکه از استدیو شمار دو برگشتیم کلی حرف با هم داریم که درباره اش بزنیم با مکثی گفت : بریم و برگردیم دستام رو بالا بردم و آماده یه قد کشیدن حسابی بودم که گفت : ارغوان بنظرت دستا من میخندند ؟ با حالت کرخی ناشی از قد نکشیدن بلند شدم و رفتم پیشش نشستم دست هاشون تو دستم گرفتم گفتم : نمیدونم عزیز خودت چی فکر میکنی ؟ گفت : نمیدونم اگه میخندیدند که تو براشون کِرم نمیخریدی با خنده گفتم : عزیز داری هر بهونه ای میاری که کِرم به دستهات نزنی آخه چه دشمنی با این کرم بدبخت داری هرچی هست بهتر از این حنا های زشت و نامرتبه گفت : نگو اینجوری این حنا ها رو عبدالله خدابیامرز دو سه ماه پیش رو دستام گذاشت این آخریا چشماش درست نمیدید که اینطوری شده وگرنه جوون و برنا که بود موقعی که میخواست برام حنا بزاره چنان طرح و نقشی میکشید که بیا و ببین گفتم : حالا چرا خودت حنا نمیزاشتی گفت : آخه همون روز حنابندون فهمید من از بوی حنا بدم میاد خودش برام گذاشت خنده ای کرد و گفت : یادش بخیر همون شب در گوشم گفت زنم که شدی تا آخر عمر خودم برات حنا میزارم دیگه با این حرفی که زد پاش رو بیل موند و تا آخر عمرش برام حنا میزاشت خدابیامرزدش لبخندی زدمو گفتم : بنظرت دست هایی که یه عمر پذیرای تحفهی حنایی رنگ یار بودند میخندند یا نمیخندند گفت : والا مادر منکه سر در نمییار تو چی میگی ولی تا خواست حرفشو ادامه بده توجهش به مجری تلویزیون جلب شد و سکوت کرد مجری گفت : خندیدن دست ها به این معنی نیست که دست های بدون چین و چروک داشته باشیم یا اینکه جای هیچ زخمی رو دست هامون نباشه شاید همون طرف با هر زخمی که رو دست به وجود اومده یه خاطره داشته باشه البته اینم باید اضافه کنم زخم هایی که ناخودآگاه رو دست ایجاد شده رو عرض میکنم نه زخم های که متاسفانه خودآگاه ایجاد میشن صداشو صاف کرد و گفت : از بحثمون خارج نشیم بله داشتم خدمتون عرض میکردم گاهی وقتا هر چین و چروکی رو دست هر رنگی هر زخم ناخدآگاهی رو دستامون میتونه برامون تداعی یه خاطره تلخ و شیرین باشه که الان با یادآوری شون لبخند میزنیم یا ناراحت میشیم این یعنی دستا های ما روح دارند و میتونند لبخند بزنن یا حتی بعضی وقتا گریه کنن
*********◄►********* هر موقع فکر کردی، خیلی سخت شده هر موقع فکر کردی، راهو گم کردی هر موقع فکر کردی، دیگه از پسش برنمیای هر موقع فکر کردی، دیگه نمیتونی ادامه بدی و این راند، رانده آخرته یه قایق کوچولو برای خودت درست کن گوشه اتاقت بذار و بشین داخلش و چشماتو ببند تو ناخدا نیستی که هستی؟ فقط بشین سمت همون ستاره صبح ناخدا رو صدا کن...کدوم قایق؟ همون پارچه تمیز و خوشبویی که بعضیامون بهش میگیم سجاده... تو هر چی دلت خواست اسمشو بذار... توشو پر کن از گلبرگای خوشرنگ و خوشبو دو تا شمع کوچولو هم کنارت روشن کن قبلش هم که حتما وضو گرفتی نخواستی یه آبی به دست و صورتت بزن هر چی که بهش می گی، همون بعد بشین تو قایقِ سفیدِ خوشرنگت چراغا رو هم خاموش کن نور لازم نداری که؛ نور خودش میاد... ستاره صبح؟! همون بخشی از زمین، که مغناطیس عجیبی داره سمت قبله...من اسمشو گذاشتم ستاره صبح حالا چشماتو ببند ذهنتو خاموش کن فکرا رو ساکت کن و چشم بدوز به چشمای خدا بذار بریزن اشکات؛ کاریشون نداشته باش فقط نگاهش کن یه دقیقه هیس زیر گوش خدا جیک جیک نکن فقط نگاهش کن حالا گوش کن تا من بگم انقده مهربونه، که چشم دوخته بهت انقده دوستت داره، که بغلت کرده انقده مشتاق این لحظه بوده، که فرشته هاشو نشونده به تماشای تو حالا بهش بگو گم شدی بهش بگو خسته ای بهش بگو داستان همه اون مشتایی که خوردی... چشماتو باز نکن؛ نذار تمرکزت به هم بریزه همه رو که گفتی، اون ته ته دلتو که خوب تکوندی؛ یه لبخند قشنگ بهش بزن... دیگه گریه نکن آخه دستشو زده زیر چونه اش داره نگات میکنه... قربون صدقه ات میره بعد چشماتو باز کن و یه نفس عمیق بکش حالا آرزو کن و شمع های کنار قایقتو فوت کن بعدش دیگه راااحت برو بخواب هم راهو پیدا کردی، هم میتونی محکم به همه اون چیزایی که آزارت میدادن؛ بگی بازیکن خارجی آوردم... با قرارداد دائم العمر... برای تمام فصل ها... من و خدا ؛ شما همه بعد با شادی و امید، تاکید میکنم شادی و امید؛ برو دنبال رویاها و زندگیت... شادی یعنی، من خدا رو به عنوان کاپیتانِ تیمِ دو نفره مون پذیرفتم؛ پس دیگه هی شکایت نمیکنم... فقط بهش اعتماد میکنم . . . نمیدونم کدومتون امروز منو صدا کردین، که از اول صبح نشستم دارم اینو مینویسم... اما از اونجایی که حال دلم به دل شما بنده؛ مطمئنم یکی تونو خدا بدجور صدا کرده و منتظرشه آهای اون یکی خوش به حالت... برو که نوبت توئه ✋ *********◄►********* 🌸 همیشه عشق باشد ؛ همیشه برکت🌸 باشگاه شیک پرواز کپتان مجهول🖤 1398/10/9 تولدش مبارک♥️
ترم چهارم دانشگاه بودیم بعضی از دروس عمومی هم خب قاطی پاتی بود و از هر رشته ای داخل کلاسا بودن از قضا یه پسری بود که بنده خدا قد کوتاهی داشت حدودا نود سانت بیشتر نبود..فرم دست هاش هم یجوری بود..کوچیک و تپل این بنده خدا حالا به هر دلیلی گوشه گیر بود و با کسی نمیجوشید..لابد مسخره ش میکردن ^^^^^*^^^^^ خلاصه وسطای ترم بود که یروز حسب اتفاق من داشتم با موتور از سربالایی خرکی دانشگاه بالا میرفتم تا برم سرکلاس که دیدم همین پسره از اتوبوس جا مونده و داره تندتند میره که برسه رسیدم بهش و گفتم سوار بشه تا برسونمش ولی مگه قبول میکرد با هر مصیبتی بود سوار شد و رفتیم این اتفاق باعث شد که باهم رفیق بشیم بعد یه مدت باهم کلی کوک شدیم اخرای ترم بود که یروز بهم گفت اگه فردا بیکاری بریم باهم یه گشتی بزنیم پیشنهادش جالب انگیز بود..اخه ازش بعید بود قرار گذاشتیم و فرداش باموتور زدیم بیرون پیشنهاد داد بریم بیرون شهر و یه جای دور با تعجب قبول کردم و رفتیم یه جایی که تو عمرم نرفته بودم القصه نشستیم و یه مقدار هله هوله داشتیم خوردیم بعد یکساعت بهم گفت میدونی چرا اومدیم اینجا گفتم جنابعالی مغز خر میل کرده بودی دیگه اومدیم بعد یه خنده ی عربده مانند گفت نه ستار حقیقتش تو مثل برادرمی گفتم بیایم اینجا تا یه چیزی بگم گوشام تیز شد گفتم خب بفرما..بگو بعد یه ربع اسمون و ریسمون بافتن گفت از یه دختری خوشش اومده چون خودش شهرستانیه ازم خواست براش تحقیق کنم و اگه همه چی مثبت بود..من از طرفش برم با دختره صحبت کنم و اجازه بگیرم با خانواده ش برن خواستگاریش ^^^^^*^^^^^ نمیدونم تو شرایط اینجوری بودین یا نه داشتم از خنده تو خودم جر میخوردم..اما میترسیدم بخندم و طرف ناراحت بشه گفتم خب حالا اون دختر کیه جوابش منو تا انفجار برد اخه دختره یکی از پولدارترین..های کلاس ترین..مغرور ترین و گَنده دماغترین دخترای دانشگاه بود که حتی بابای خودشم تحویل نمیگرفت به پسره گفتم جعفر حالا هیچ راهی نیست بیخیال بشی اخه اون دختره یجوریه به تو اصلا نمیخوره یعنی خب ببین زن گرفتن که الکی نیست و مکافات داره بعدشم اینا رو همون تو شهر میگفتی آواره ی کوه و کمر مون کردی برا همین؟ بگذریم یه قهری کرد که وامصیبت قبول کردم که برم پیش دختره و بگم جعفر عاشقش شده ^^^^^*^^^^^ برگشتیم سمت شیراز تو مسیر چند دفعه از خنده نزدیک بود با سر بخوریم زمین ..... چند روز بعد دیدم اون دختره یجا نشسته رفتم سمت و کاملا با ادب گفتم اجازه هست یه مطلبی رو بگم خدمتتون دختره هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت اقای اریافر با عرض معذرت من قصد ازدواج ندارم مخصوصا با شما منم نه گذاشتم و نه برداشتم و رک گفتم چی پیش خودت فکر کردی تورو مفتکی هم بدن بهم نمیخوام توهم زدین دلیل اینکه اومدم پیشتون اینه که بگم اون دانشجو قد کوتاهه..اسمش جعفره اون ازم خواسته بیام از شما اجازه بگیرم. برا امر خیر بیان خونتون همیشه برام سوال بود اون کیفی که خانمها همیشه باهاشونه چی مگه داخلشه تا که یقین پیدا کردم حتما چندتا آجر نکبتِ خر چنان با کیفش تو کله م کوبید که خون از کله م جاری کرد چندتا از دوستام رسیدن و منو بردن بهداری تا دوروز هم که سرم از درد داشت میترکید روز سوم رفتم دانشگاه دختره تا منو دید اومد سمتم فوری داد زدم آقووو من غلط کردم از گور مرده و زنده م خوردم ول کن جون بابات دختره اومد و معذرت خواهی کرد و گفت که انتظار از همه داشته الا جعفر حالا نمیشه ناحق گفت جعفر یجوری بود ولی خب این وسط کله ی من چرا تاوان داد خدا عالمه ^^^^^*^^^^^ فقط چندتا تجربه نصیبم شد هرچند دردناک اما عالی هیچوقت با موتور کسی رو سوار نکنم رفاقت با جعفر نامها ممنوع هنگام صحبت با خانم ها ازشون قد یک طول دست بعلاوه ی طول یک کیف فاصله بگیرم هیچوقتی عصای خیر برا کسی نشم علی الخصوص امر خیر دانشگاه خر است ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جفتمون وحشت زده به عقب برگشتیم پدرش بود که مثل مار زخمی پشت سرمون ایستاده بود صورتش قرمز بود به جرات میتونم بگم از دماغش دود میزد بیرون جلوه که لال شده بود منم آب دهانمو قورت دادم و سلام کردم
📝 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگه بچه داشتم، پسر یا دختر، ازش نمیپرسیدم "مشقهاتو نوشتی یا نه؟" میگفتم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آدم است دیگر احمق است گاهی دلش تنگ می شود حتی برای اینکه نیمه شب یواشکی شماره ات را بگیرد و بشنود مشترک مورد نظر شما در حال مکالمه با مشترک مورد نظر خودش است آدم است دیگر احمق است دلش تنگ می شود هیشڪے نمیتونہ حال هیشڪیو خوب ڪنہ در بهتـرین حالت یکی میتونه حواست و از حال ِ بدت پـرت ڪنه روزی که فکر کردی یکی رو از ته دل دوست داری ولش نکن ممکنه دوباره تکرار نشه آدم وقتی تو سن و سال توئه فکر میکنه همیشه براش پیش میاد باید ده پونزده سال بگذره که بفهمی همون یه بار بوده که حالِت با چیز دیگهای خوب نمیشه عشـق یعنی حالِت خـوب باشه
از شيخ دانايى پرسیدند پلنگ را با مگس تفاوت در چیست؟ شیخ دانا سر و ریش خود بخارانيد و همی گفت مگس را چو رینی، بینی و پلنگ را چو بینی برینی 😑😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ دیشب داشتیم نذری پخش میکردیم یه پیرزنه اومد گفت : خیر از جوونیت ببینی , پیر شی ننه , یه غذا به من بده گفتم : مادر جان ! غذا تموم شده گفت : خدا بزنه به کمرت , به حق ابالفضل , تیکه تیکه شی , بری زیر تریلی به حق پنج تن. ایشالا جنازه تو از تو جوب جمع کنن دیدم داره خاندانمو به باد میده , رفتم یه غذا براش خریدم دادم بهش گفت : پسرم ایشالا هر چی از خدا میخوای , خدا بهت بده یعنی دکمه خاموش,روشن دعا و نفرینش به شیکمش وصل بود 😂😂😂😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ روزی شیخی مریدان خود را به ضیافتی دعوت کردندی مریدان در مجلس حاضر شدندی شیخ مریدان را به مسابقه دعوت نمودندی, از این قرار که هر کدام از مریدان که بلندتر گوزیدندی 💨 🚶گوزویه اعظم لقب گرفتندی 😂 مریدان یک به یک گوزیدن را آغاز کردندی و به سرعت لقب را از یکدیگر روبودندی نا گه یکی از مریدان فشاری عجیب بر خود وارد آوردندی وچنان گوزی کردندی که گودالی در زمین به وجود آمدندی و از آن آب بالا آمدندی 😂 شیخ و مریدان همه از خنده خشتک بدریدندی به درون گودال پریدندی و مشغول جشن و آب بازی شدندی و از آن پس آن مکان را جا گوزی نام نهادندی که به مرور زمان به جکوزی تغییر نام یافتندی 😂😝 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ بچه ای از مادرش پرسید تو چه سنی می تونم، بدون اینکه اجازه بگیرم از خونه برم بیرون؟ . . . . . . . . مادرش گفت : بابات هم هنوز به این مرحله نرسیده 😐😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ پسر اصفهانیه به باباش میگه: 5 هزار تومن بده باباش میگه: چی 4 هزار تومن 3هزار تومن میخوای واسه چی بچه های مردم روزی 2 هزار تومن میگیرن با همون هزار تومن کنار میان اونوقت تو از من پونصد تومن میخوای بابای من سیصد تومن به من نمیداد که بخوام دویست تومن به تو بدم...پپ بیا حالا این صد تومن را بگیر پسره نگاه کرد دید پنجاه تومنه 😂😂😂😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ پیرمرد رفت مطب دکتر ؛ بغل دستیش که لکنت زبون داشت میگه : ش ش شما چ چ چه ناناناراحتی دددارین؟ پیرمرد گفت : پروستات میگه : ب ب ببخشید پ پ پروستات چی چی چیه؟ پیرمرد گفت : همین جوری که شما حرف میزنین من میشـاشـم 😂😂😂😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ جفر ماه رمضون میره خونه دوستش می خوابه دوستش بهش میگه سحر صدات کنم؟ . . . . . . . . . یارو می گه نه همون جفر صدام کنی بهتره 😌😂😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ حیوان خونگی فقط «ماهی» 🐠 . . . . . . . نه سر و صدا داره، نه کثیفی خاصی داره، نه جای خاصی میگیره، نه میفهمی گشنشه، نه میفهمی تشنشه، نه میفهمی خوابه فقط یهو میبینی مرده 👻 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ امروز یه مطلبی خوندم درباره اینکه وقتی خانمها ظرف میشورن دوست دارن عشقشون از پشت بغلشون کنه چون خیلی رومانتیکن . . . . . . . . . . از همینجا اعلام میکنم ما خانمها وقتی ظرف میشوریم دوس داریم عشقمون بیاد ظرفا رو از مون بگیره خودش بشوره لازم شد ما بغلشون میکنیم خیلی هم رومانتیکتره ☺️☺️ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺗﻮ ﮔﻮﮔﻞ ﺯﺩﻩ ﺷﻮﻫﺮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﺍﺳﺖ⁉️ ﮔﻮﮔﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﻮﻫﺮ ﻓﻌﻼ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻧﯿﺴﺖ ❗️ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﭘﯿﺮپسر 💨🚶ﺗﻪ ﺍﻧﺒﺎﺭ ﻣﻮﻧﺪﻩ ❗️ ﻓﺎﮐﺘﻮﺭ ﮐﻨﻢ؟ ﯾﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ📚🎓 ﻣﯿﺪﯼ؟ 😂🙈😄😁 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ جففففر خانواده خودشو به همسر تهرانیش معرفی میکنه میگه: این دایمه، این بوامه، این خالومه، این آمومه دختره میگه : گیجم کردی 😕 جففففر میگه:گی جمع نکردم اینا فامیلامن بیشعور 😶😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ عمم تو ماشين شوهرش يه تار موى زن پيدا كرده دعواشون شده . . . . . . . ... . . . شوهرش گفته يه نيازمندو سوار كرده بودم برسونم عمم گفته نيازمند غلط کرده موهاشو بلوند ميكنه 😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ﻓﻮﺍﻳﺪ ﺧﺮ ﺗﻮ ﺯﻧﺪگی ﺍﮔﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍی ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎشی ﺑﺎﺱ ﺧﺮﺕ ﺑﺮﻩ ﺧﺮﺕ ﺑﻴﺎﺩ ﺧﺮﺷﺎﻧﺲ ﺑﺎشی ﺧﺮﺧﻮﻥ ﺑﺎشی ﺧﺮﭘﻮﻝ ﺑﺎشی ﺧﺮﺕ ﺑﺮﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﺻﻦ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺧﻮبی ﺍﻳﻦ ﺧﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺴﺘﺶ ﺑﺎ ﺧﻮشبختی ﺍﻭﻥ ﻓﺮﺩ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ، ﺧﺮ ﻣﺎ ﺍﺯ ﮐﺮگی ﺩﻡ ﻧﺪﺍﺷﺖ ، ﺧﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭ !؟ 😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ زن دوم نگیرین . . . . . . . . . . یا اون شمارو میکشه یا شما اونو یا زن اولتون هردوتاتونو 😅😂🤣 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ پدربزرگم میفرمود💬 . . . .. . . . اگه میخوای زنت آشپزیش خوب باشه از شمال زن بگیر، اگه میخوای زیبایی خدادادی داشته باشه از ترکا بگیر، اگه میخوای مث شیر پا به پات بیاد از کردا بگیر و اگه میخوای طایفه زنت پشتت باشن از لرا بگیر . . . . . . ولی اگه میخوای زندگی راحت و بی دردسری داشته باشی کلا زن نگیر :/ نور به قبرت بباره مرد ❤️😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ یادتونه تابستونا توراه مدرسه یخمک میگرفتیم از وسط نصفش میکردیم . . . .. . . . . چرا الکی میگید آره اخه تابستون مگه مدرسه باز بود تجدیدیهای بدبخت 😂😂😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ دیروز رفتم پارک دیدم یه دختره خیلی غمگین رو نیمکت نشسته و به زمین نگاه میکنه رفتم یه گل چیدم و دادم دستش پرسید: ماله منه؟ گفتم بله یه لبخند گوشه ی لبش نشست بعد رفتم به باغبون گفتم: اون دخترو میبینی اونجا نشسته؟ هر روز میاد گلهای پارک رو میکنه باغبون هم با بیل افتاد دنبالش پس چی فکر کردی من اهل این جلف بازیام؟؟ فقط میخواستم ببینم یه دختره غمگین با چه سرعتی میتونه بدووه 🏃🏃😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ آقایﻣﺠﺮﻱ : ﮐﻲ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﭼﻴﻪ؟ ﻓﺎﻣﻴﻞ دور : ﺑﻪ ﺧﺮﻳﺖ ﺭﻣﺎﻧﺘﻴﮏ ﻣﻴﮕﻦ ﻋﺸﻖ ٱقایﻣﺠﺮﻱ : ﻋﺸﻖ ﻳﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺑﻪ ﭘﺴﺮﻋﻤﻪزا : ﻣﺜﻞ ﺣﺴﻲ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮﻳﻲ ﺩﺍﺭﻩ ٱقایﻣﺠﺮﻱ : ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﮐﻼﻩ ﻗﺮﻣﺰﻱ : ﻣﺜﻞ ﺣﺴﻲ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺁﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮﻳﻲ ﺩﺍﺭﻥ 😂😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ گُشنگی امسال اصلا اذیتم نکرد . . .. . . . . . . . . سحری میخورم بعد صبحونه میخورم ، ناهارم میخورم، افطارم میخورم، شامم میخورم. حس می کنم سیری داره یه ذره اذیتم می کنه 😂😅 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ خارجيا تشييع جنازه=گريه کنسرت=رقص و شادي مسافرت=تفريح تولد= شادي سر کار=کار دریا=شنا پشت فرمون=رانندگي ايرانيها: تشييع جنازه=موبايل کنسرت=موبایل مسافرت=موبایل تولد=موبایل سرکار=موبایل دریا=موبایل پشت فرمون=موبایل🙄 😂😂😂😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ با تشکر از ننه پفکی برا بسته جوک امروز *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم